3 ماجرایی که حافظان امنیت را قهرمان کرد/ حضور معنی‌دار رهبر در منزل یکی از شهدای امنیت

امنیت یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای جمهوری اسلامی بود که حافظانش با دادن خون خود پای آن را امضا کردند؛ برای اینکه ملت ایران بتوانند زندگی روزمره خود را بگذرانند.

3 ماجرایی که حافظان امنیت را قهرمان کرد/ حضور معنی‌دار رهبر در منزل یکی از شهدای امنیت

باشگاه ژورنالیست ـ گروه حماسه و مقاومت: گاهی واژه‌هایی کنار اسامی شهدا قرار می‌گیرد که با شنیدنش بلافاصله متوجه می‌شویم این فرد چرا و در چه منطقه‌ای به شهادت رسیده است و حتی با چه دشمنی در حال نبرد بوده است. مثلا وقتی می‌گوییم فلان شهید دفاع مقدس، متوجه می‌شویم این فرد در کجا و در چه بازه زمانی با دشمن بعثی عراقی در حال مبارزه برای حفظ مرزهای کشور بوده است. یا وقتی می‌گوییم شهدای مدافع حرم از کسانی صحبت می‌کنیم که باز در حدود یک بازه زمانی در سوریه و عراق حین مبارزه با تروریست‌‌های تکفیری به شهادت رسیدند و هدفشان از مبارزه، حفظ امنیت کشور خارج از مرزها بوده و نیز صیانت و حراست از اماکن مقدسی که ممکن بود هتک حرمتی بهشان وارد شود.  به نام شهدا و حافظان مدافع امنیت اما در سال‌های اخیر واژه تازه‌ای نیز به گوشمان می‌خورد؛ «شهدای مدافع امنیت». در زندگی ما انسان‌ها برخی از نعمت‌ها هستند که چون هیچ گاه نبودشان حس نشده دچار غفلت می‌شویم از اهمیت بالای آنها و هم اینکه خدشه کوچکی به آن بیافتد تازه می‌فهمیم جایگاه آنها در زندگی چقدر مهم است.  در این گزارش می‌خواهیم با بازخوانی سه واقعه بیش‌تر به این شهدا بپردازیم. زیرا این عزیزان نه دشمن واحدی مقابلشان قرار دارد و نه حتی بازه زمانی و یا مکانی مشخصی برایشان قابل توصیف است.  چرا رهبری به فاصله کمی در خانه این شهید امنیت حاضر شدند؟ اول اسفند سال ۱۳۹۶ همزمان با سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) بود که خبر رسید جوانی به نام محمدحسین حدادیان در خیابان پاسداران گلستان هفتم به طرز فجیعی به شهادت رسیده است. این خبر از آن جهت تعجب برانگیز بود که واقعه در قلب پایتخت و در حالی رخ داده که تا قبل از آن اتفاقی در رسانه‌ها منعکس نشده بود. اما ماجرا از این قرار بود که در حدود یک ماه تعدادی از طرفداران نورعلی تابنده قطب دراویش گنابادی مقابل منزلش در این خیابان تجمع می‌کنند و در اعتراض به زندانی شدن این فرد قصد دارند تجمع اعتراضی خود را به خشونت و اغتشاش بکشند. خبر به بسیجی‌های منطقه می‌‌رسد و جوان ۲۲ ساله‌ای به نام «محمدحسین حدادیان» در جمع این افراد برای جمع کردن غائله وارد گلستان هفتم می‌شود. پیش از او سه نیروی پلیس نیز به دست این دراویش که ضدیتشان با نظام و امنیت مردم مشهود شده بود، به شهادت رسیده بودند. 

شهید محمدحسین حدادیان بسیجی‌ها در کنار نیروهای پلیس در حال برقراری امنیت و جمع کردن این اغتشاش بودند که محمدحسین به دست دراویش به طرز فجیعی به شهادت می‌رسد. ماجرای شهادتش را از زبان پدر بخوانید: «محمدحسین در منزل بود که با او تماس گرفتند تا برای انجام ماموریت در محل اغتشاشات حضور پیدا کند. این حضور بسیجی‌ها بعد از شهادت آن سه مامور انتظامی بود؛ چرا که تا پیش از آن دستوری برای برخورد نیرو‌های نظامی با اغتشاشگران وجود نداشت. من هم همراه محمدحسین بودم و تا ساعت سه و نیم شب با او همراه شدم و بعد از آن به خانه آمدم. تازه ساعت چهار صبح دستور برخورد با دراویش داده شد. گویا محمدحسین وارد خیابان شد و خودروی سمندی به محمدحسین برخورد کرده و سپس او را به داخل ماشین می‌کشند و بالای ۵۰ تیر به او می‌زنند. چشم چپش را تخلیه کردند و جمجمعه‌اش له شده بود و از کمر با تیغ موکت بری بدنش را بریده بودند.»   

Related Posts

پزشکی که مداوای مجروجان جبهه او را به کمال رساند

پزشک متخصصی که روزهای اول اعزامش به جبهه دوست داشت همه بدانند که او دکتر است، می‌گوید: «وقت برگشت از جبهه به جایی رسیدم که دیگر دلم…

تجمع هیأت سرود تهران به یاد کودکان شهید غزه برگزار می‌شود

تجمع گروه‌های سرود استان تهران در قالب هیأت سرود برای گرامیداشت یاد و خاطره شهدای دانش آموز و کودکان غزه در بهشت زهرای تهران برگزار می‌شود.

تصویر آشنا| حاج همت: «این همه رزمنده خوش‌تیپ! چرا از من عکس بگیری؟»

یک عکاس جنگ می‌گوید: «تا آن روز حاج همت را ندیده بودم. در فرماندهی چشمم به رزمنده‌ای افتاد که در کنار یک تانکر آب ایستاده بود و…

خاله شهید علی‌وردی: آرمان، شیوه شهادتش را در خواب دیده بود

خاله شهید آرمان علی‌وردی می‌گوید: در اجتماع بزرگ سرود «سلام فرمانده» آرمان، برادرش و پسرم سهیل را با خودش برد. او می‌گفت: «هر کسی به امام زمان(عج)…

سروده‌ای از میلاد عرفان‌پور برای آرمان علی‌وردی: «شروران شب آشوب اکباتان!»

میلاد عرفان‌پور شاعر و رباعی سرای کشورمان به مناسبت سالگرد شهادت آرمان علی‌وردی شعری سروده است.

الحمدلله وقتی بیمارستان را با موشک زدند، آژیر قرمز کار نکرد!

بعد از اصابت موشک، هر گوشه خرابه بیمارستان بهرامی، مادری دنبال فرزندش می‌گشت. وقتی بچه خود را در آغوش می‌کشید خدا را شکر می‌کرد که آن روز…

دیدگاهتان را بنویسید